جدول جو
جدول جو

معنی کافی رای - جستجوی لغت در جدول جو

کافی رای
خردمند، تیزرای، بسنده رای، صائب رأی، تیزنظر: یکی از آن سه کس که داهی طبع و کافی رای بود، (سندبادنامه ص 293)، اما عظیم داهی و دانا و حاذق و کافی رای و بدیهه جواب، (سندبادنامه ص 308)
لغت نامه دهخدا
کافی رای
خردمند تیز رای صایب نظر: (یکی از آن سه کس که داهی طبع و کافی رای بود. ) (سند باد نامه 293)
تصویری از کافی رای
تصویر کافی رای
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کاف ران
تصویر کاف ران
فرج زن، برای مثال در تو تا کافی بود از کافران / جای گند و شهوتی چون کاف ران (مولوی۱ - ۵۸)
فرهنگ فارسی عمید
(پَ)
زجال. زاجل. وشاح. تصنیف ساز. حراره گوی. موشّح
لغت نامه دهخدا
(یِ)
وزیر علاءالدین محمد بن تکش به نیشابور بود و مغولان او را در ماه صفر سنۀ 618 ه. ق. بکشتند. رجوع به ’ریخ’ در معجم البلدان شود
لغت نامه دهخدا
دهی است از روستاهای چهاردانگه هزار جریب بمازندران، (مازندران و استرآباد رابینو ص 165)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان اوباتو بخش دیواندره شهرستان سنندج، واقع در 24هزارگزی شمال دیواندره و 8 هزارگزی شمال شوسۀ دیواندره به سقز، ناحیه ای است کوهستانی سردسیرو دارای 140 تن سکنه، از چشمه مشروب میشود و محصولاتش غلات، حبوب و لبنیات است و اهالی به کشاورزی و گله داری گذران میکنند، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
درشت رای. سخت رای. غلیظرای:
الحق کثیف رایی، گرچه لطیف جایی
یک تا بر آن کسی کز طفلی بود دوتایی.
خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی)
لغت نامه دهخدا
(فِ)
شکافی که قریب بن ران است و این کنایه از فرج است. (غیاث) (مجموعۀ مترادفات ص 52) :
تا تو دربند زری چون کافران
جای گند و شهوتی چون کاف ران.
مولوی.
رجوع به کاف شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از عالی رای
تصویر عالی رای
بلند رای بلند زاغ آن که دارای رایی ثاقب و صایب باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نافذ رای
تصویر نافذ رای
سنجیده رای آنکه رای و تدبیراو مطاع است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کافی شاپ
تصویر کافی شاپ
کافه تریا، مکانی عمومی که در آن جا قهوه، چای و شیرینی و مشروبات غیرالکلی صرف می کنند، قهوه سرا (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین